اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اقتران

لذّتی که در آموختن اصل تواضع از ناصح امین است،
برابری میکند با لذّت شنیدن آنچه بعد از هر چشم میگوید،
حتی اگر آموزنده خلفی نباشم.

قرچه

وقتی حتی برای خودت بهترین نیستی، شاید نبودن به.
سخت است، درست باندازه نفهمیدن

« لایُمْکِنُ اْلفِرارُ مِنْ حُکومَتِکْ »

طرفه

این مهم نبودنش
حتی برای ریحان
ترسناکست.
ریحان را میگویم.

گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل

هلیل

مدّتها ریحان برایم خواند

« اشکال از آنجاشد که جبر اختیار نشد، آنروز که اختیار بر من جبر شد»

و حال حافظ میخواند

نقش مستوری و مستی نه بدست من و توست
آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم

شاید هم نیک زمانی برای سرگردانی میانشان نیست.
ایکاش ایمان بیاورد،
ریحان را میگویم.

بکرایی

چقدر ریحان محتاج لحظه‌هاییست برای تامّل.

دل که آیینه شاهیست غباری دارد