در نگاه ریحان این سخن گذشت: تا ثریا را چه بدانیم.
نشانی از قدر سخنرانست.
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش [ریحانه]
اگر همزبانی و همفکری از محبت، صداقت و احترام نباشد، ارزانی صاحبش.
این نتیجه سالها پایبندی به سلسلهایست که گمان میکردم از آن دوستست.
[گرچه] خاموشی شب رفت و فردای دگر شد،
[امّا] من ماندهام ...
ما اندیشیدیم «بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی»
و آنان «أنا بتنفس حریه، ما تقطع عنّی الهوا. و لاتزیدا کتیر علیی، أحسن ما نوقع سوا»
این شاید همان شکافی باشد که ناصح امین از آن میگفت.
«صوت الحریه بیبقی أعلی، من کل الأصوات»
قدر دوست داشتنش بیش از این دلتنگی بیحدّست،
آنقدر که به نبودش در این حزن عظیم راضیترم.
مشتی گرت از خاک وطن هست ... بسر کن