اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

SBU

برای مینایی که شکست،
ٰمیبخشمت.
امّا نه برای این توان ریحانه که به فرونشاندن حس انتقام زیرخاکستر میرود.

برو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست سرگردان کدامست

واحه

مراقبه و سلوکی که با فعلی نچندان اخلاقی شروع شود،
به امری اخلاقی منتهی نمیشود فلانی.

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

توطّن

آدمی فرقی ندارد با آنچه درمون مینامند،
اگر،
ریشه نکرده باشد در خاکی و یا ریشه‌اش زده شده باشد.
بی‌هویت، بی‌اصالت.
من چه گویم که ریحان را نازکی طبع لطیف ...

نقش مینا

در زمان حال قرارست ندانی ریحان.
ندان،
نه در خیال و نه در حقیقت.

زان می عشق کز او پخته شود هر خامی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

ساباط

دانشی که جرأت بیان

«این حرف را از من قبول کنید»

 را به ریحانه دهد از معرفتیست که منتها آرزوی ریحانست.

طویت

هم عصری با زیرکی که به گفتگو بنشیند و بداند

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

، هم سعادتیست.

DM

... تُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِکَ

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آذار

شاید هم دلتنگ ارغوانند،
که در این اعتدال هم به سکوت ننشستند.
ناگفته‌ها و بهتها را میگویم.

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کس دگر برم