برای مینایی که شکست،
ٰمیبخشمت.
امّا نه برای این توان ریحانه که به فرونشاندن حس انتقام زیرخاکستر میرود.
مراقبه و سلوکی که با فعلی نچندان اخلاقی شروع شود،
به امری اخلاقی منتهی نمیشود فلانی.
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
آدمی فرقی ندارد با آنچه درمون مینامند،
اگر،
ریشه نکرده باشد در خاکی و یا ریشهاش زده شده باشد.
بیهویت، بیاصالت.
من چه گویم که ریحان را نازکی طبع لطیف ...
در زمان حال قرارست ندانی ریحان.
ندان،
نه در خیال و نه در حقیقت.
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
دانشی که جرأت بیان
«این حرف را از من قبول کنید»
را به ریحانه دهد از معرفتیست که منتها آرزوی ریحانست.
... تُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِکَ
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
شاید هم دلتنگ ارغوانند،
که در این اعتدال هم به سکوت ننشستند.
ناگفتهها و بهتها را میگویم.