اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

مرصاد

قلمها تشنه تراش،

تنها کمی کمتر از عطش غلیان اشکها بر آن حادثه حتمی نیامده.

... ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند

محاذات

از ظلم علی السویه،
انتظار عدل عاقلانه زمینی هم غیرعدلست،
چه رسد به عدل حکیمانه الهی.

... که سخن نگفته باشی، به سخن رسیده باشد

مغانه

نسبی‌گرایان اخلاق در نسبیتشان مطلقند،
همانقدر که مطلق‌گرایانش در اطلاقشان نسبی.

... جام می مغانه هم با مغان توان زد

فَآمَنّا

یک خردادست و
یک نیمه آن و

یک ریحان.

همانی که میترسد برای کوک خوب، اصل سیم را پاره کرده باشد.

هلال

ایمان دارم،
خدا  از انسان 
هیچ شریکی  برای تدبّر در آیاتش نمیپذیرد.

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند