آغاز این حزن آن بود که فیزیک را نه چنان که ریحان،
بل چنانکه غیر میخواهد، باید بخواهم.
حیف نام بزّاز بر دلّالی که معنای «یک چارک» را نداند.
لیکن آنجا که غرض روی هنر پرده کشید
دین و دل میرمد و ذوق و ذکاء میمیرد
جز اسباب تفاخری موهوم نیست.
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
نمیدانی.
فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ
دریغ که از چیستی ناوک شهاب سخنی نگفت،
آن زمان که برایم تقریر کرد