اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

ارغوان

انتظار دلخور نشدن ریحان بیجاترست از دلخوریش

زآستین طبیبان هزار خون بچکد

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق


نَبو

میگفت:
تصوّف مثل سایه است، هرجایی در روشنایی بایستیم سایه داریم.
میگفت:

تصوّف سایه فرهنگ و تمدّن اسلامی است. اگر سایه را نبینیم، از روشنایی آگاهی نداریم.

رقمهای ریحانست در حاشیه ورقهای ریحانه، حالا که نه تماشاگرست و نه بازیگر.
شاید هم تنها به بازی گرفته‌شده‌است.

غطا

تصمیمی فراتر از تصور ریحان.
انجامش جرأت میخواهد، امتناعش هم.

انجامش سعه صدر میخواهد، امتناعش هم.
انجامش در اختیار تام ریحانست، امتناعش هم.

سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إلّا ما عَلَّمْتَنا

محاضره

شاید هم گرداندن همهمه ذهن به ردیف و دستگاهی دلنشنین،
جادوی پرتقال و علاءالدین بوده.
کسی چه میداند.

در پارس که تا بودست از ولوله آسودست
بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی

پرهیب

بیا و بگو،
از تمام دانسته‌ها و ندانسته‌هایت.
بگو،
حتی اگر تنها لحظه‌ای این همهمه به تماشا بن
شیند.

ساقیا در ده  شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم در سر نشست

مَنسیّا

تنها چاره این روزها، توقف یک ماهه تمام ساعتها و تقویمهاست.
گویا ریحان و کلامش، در بند همهمه بی‌امان اندیشه‌های مضطر ریحانه‌اند.

مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود