اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

خزف

بهار ۱۴۰۰، سمینار برخط دانشگاه تهران. سخنران مدعو، شومنی کیهانشناس بود. تعریفی به غایت اشتباه از کدری عالم کرد. شک کردم. به معلم اسبق که در جلسه حاضر بود پیام دادم، اشتباه را تائید کرد. و من مات و مبهوت گذشتم.

زمستان ۱۴۰۰، سخنرانی دانشگاه شهید بهشتی. در سخنرانی گفتم اصول نسبیت عام بر حذف مفاهیم فضا و زمان بنا شده. شومن مذکور رد کرد. از مسئله سوراخ گفتم، قانع نشد، اصلاً نمیدانست. بعد از مدتی بحث استادی از انتهای سالن حرفهایم را تائید کرد، و شومن سکوت کرد. خاطرات تلخ آن روز و روضه‌اش بماند.

اعتدال پائیزه ۱۴۰۲. شومن مذکور، به استادی شریف رفته. میخواهد درس نامطلقی فضازمان بگوید !

گر سنگ ازین حدیث بنالد عجب مدار

ذربی

Dear Raihaneh,
Thank you for your application. Unfortunately in Canada we have restriction concerning postdoctoral position for researchers with more than five years from the defense of the PhD, so your application cannot be considered further.

به بن رسیده راه بسته‌ایست زندگی
...
ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی میماند


مسحنة

خود را بسته‌ام به کتاب.
برای نشنیدن صدای عقل، صدای قلب،
بی‌هدف خود را بسته‌ام به کتاب.

در تاریکی شب، چشمها جور آن دو را میکشند.

اشک غمّاز من ار سرخ برآمد چه عجب؟

چهار، ده

از حسین بن علی علیه السلام در توصیف حکومت معاویه

فى کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ؛ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شاغِرَةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ. وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ، لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ؛ فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدید، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئ الْمُعیدَ.

 تحف العقول/ صفحه ۱۶۸/ خطبه مِنا

لهوف

دو سنگ پیشین را از دلسوزی
تو در راهم گذاشتی.
بیا و کریمانه سومین را هم بگذار که

از دو پیراهن بلا آمد پدید
راحت از پیراهن سوم رسید

صواع

نمیدانم به خوابت آمده‌ام یا نه.
حتّی نمیدانم به این نادانستن راضی باشم یا نه.

سینه میجوشد ز درد بی‌زبان
ای نوای بینوا نی را بخوان