اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

خنزیر

میدانی،
اینروزها حال پدرِ حبیبِ مدار سفر درجه را دارم.
سرگردانم،
در کوچه‌هایی که روزی طهران بودند.

مرغان بساتین را منقار بریدند اوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکم خواره به گلزار چریدند گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند یاران بفرختندش و اغیار خریدند

منفص

زشتی بعضی کنشها بقدری عیانه که آدمی مثل ریحانه هم که اصولاً در همه چیز خودش رو مقصر میدونه، از هیچ وجهی نمیتونه تقصیری به گردن خودش بندازه.

فکر میکنم چنین اطمینانی رو اولین باره در این موضوع تجربه میکنم.

آشنایان ره بدین معنی برند
در سرای خاص بار عام نیست