اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

سهر

پناه بر خدا از گفتهای بدون شنید.

وَ بِکَ أَسْتَجیرُ مِنْ تَواتُرِ الْأحْزان

صنو

از کارمند علم بودنم میگفتم،
گفت: همیشه بهترین اتفاقها را با بدترین تعابیر به ابتذال میکشی.
درست میگفت؟

خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود

کربت

نمیدانم،
حق بر کمال این طوف آخرست یا خروج از آن.
آمد:

... سرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم ...

Sage

کجا، آموختن آغازی جز تخریب ساخته‌های موجود دارد؟

sudo apt install software-properties-common
sudo add-apt-repository universe

نیاموختی ریحانه، نیاموختی.
پس کدامین نعمت پروردگارت را تکذیب میکنی؟

تذهیب

میبینی،
حال که دانستم چه بیش از این علم دقیقه دلربایی میکند،
جسارت ترک این محبوب نخستین را ندارم.
شاید هم جسارت از ایمانی باشد که ریحانه ندارد.

بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم

پیشگفتار

اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست ... 

هرچند برای ریحان هم باورش سختست که ریحانه روزی چنین اندیشیده!

SoA

بعید میدانم قدم زدن میان این باغ انار و گردو هم به قدر نسیمهای پاییزی در کنار آن پنجره اتاق سیزدهم ریحان را مست کند.
تا در این آشفتگی بیکران
 چه مقدّر شده باشد.

دلی دیرم که بهبودش نمیبو
نصیحت میکرم سودش نمیبو