اینک که بییار و یاور ماندیم،
دانستیم که تنهاییمان را جز تو مرهمی نیست،
پس خود را خواسته به تقدیرت سپردیم.
افسارمان بدست گیر،
و هر آنچه خواهی کن،
و هر جا که دانی بر،
که جز تو هیچ نداریم
و ندانیم.
میدانی،
بعید میدانم حافظ ندانسته باشد که مدد از خاطر رندان طلبیدن بمراتب سختتر از آن کار صعب است.
من از ایمان روایی و حوزه محقّر اعتبارش، سخت میترسم.
ترسی نه از جنس نقل و نه از جنس عقل.
... هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً ...
آیا یاریگری هست ...
پ.ن. از خواندن کتاب میگفت. شاید هم انتظارش بیش از این بود که ریحان بپرسد کدامین کتاب؟
گویی تمام راههای نترسیدن مسدودند،
و گمانها بیرحمانه شبیخون میزنند.
از معدود باورهای باقیمانده است،
لایُمْکِنُ الْفرارُ مِنْ حُکومَتِکْ
آیا یاریگری هست ...
محک خوبیست،
دانستن قدر شیفتگی ریحان بر آتش بدون دود.
چندیست که ریحان را درگیر کرده، آنجا که آلنی کفر و توحید را در هم میآمیزد:
« ... خدای مسلمان، مقامش بالاتر از آنست که انسان بتواند انتخابش کند. خدای مسلمان، میبایست انسانش را انتخاب کند، و مرا انتخاب نکرده است ... »
ابراهیم نیستم و میترسم از،
... چونکه از حد بگذرد ...
آیا یاریگری هست ...
میدانی،
اینروزها، دقایق
نظاره کردن و ندیدن،
گوش کردن و نشنیدن،
ساکت بودن و نیاندیشیدنِ
ریحان بالا گرفته.
ناصحامین با یقین از چهل سالگی و یقینیاتش میگفت.
و ریحان ندانست، مشتاق چهل سالگی باشد یا مرعوبش.
... إلّا مَنْ أتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیم ...
هرچند روباه بدرستی گفت:
« تو مسئول همیشگی آن میشوی که اهلیش کردی. تو مسئول گلت هستی»
امّا شاید اختلاف از آنی باشد که گل میدانیمش.
ترا که گفت که در روی خوب حیران باش، ریحان
که گویی به وقتترینند.
هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی ...