اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

صل

دوست دارم مدادرنگی هدیه بدهم،
به کودکی که از شوق پرواز کند.
میدانم، حسرتش بر دل ریحانه میماند.
کودکان وطن چنان تشنه‌اند که نمیدانند رنگ چیست.

مِقلد

لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض، لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض، لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض

لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض، لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض، لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض

لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض، لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض، لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض

...

جلوت

در خلوت، به کدام خدا ایمان داری؟

زاهد ما بوی حق نشنید بشنو کین سخن
در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم