شمسالدّین فرمود،
«رند عالمسوز را با مصلحتبینی چکار»
و جلالالدّین خواند،
«ظالم آن باشد که مصلحت نکند»
و ریحان، زیرکی را گفت این احوال بین، سرگردان درین بحر شرقی.
... ای دریغا مرهمی ...
آنکه نخستین روز مرا ریحانه خواند، به ریحانهاش گفت.
بعید میدانم که اندیشهای،
به عمق تلخی پنهان در پرده «مشکلی نیست»، رسیده باشد.
ادا نمیکنی،
شاید هم ریحان را شایسته چنین حقی نمیدانی.
شکستنی را بر لب پرتگاه نگه میداری.
... به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق