اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

اصطرلاب

مست میکند مرا اندیشه فرزند تمدّنی بودن که تجلیگاه هنر اسلامی شد

رادع

میدانی،
میترسم آنِ مواجهه،
ستوده خیال را فرای حقیقت یابم.
شاید هم،
همین تشکیک باشد که حاجب است.
راست میگفت،

تو خود حجاب خود حافظ از میان برخیز

راین

میدانی،
در اندیشه معامله آن سیب ناخورده سمیرمم،
با ماهی خوابیدن زیر آسمان شهداد.
میدانی،

اهل نظر معامله با آشنا کنند

کیچه

میدانم،

اگر تو حق شنوندگی نمیدانی،
حتما از ناخوبی گویندگی ریحان است.

میدانم،
 
همیشه حق بجانب توست.
لیک،

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را