نوازش تارهایی که بر تراشیده دست ریحانه نشستهاند.
چه آرزوی محالی.
شاید این بهت عظیم از آیات کیهان هم ده رکوع بخواهد.
آرزو،
ایمان به این بود که،
پرواز از سکوت پیله است نه هیاهوی کیله.
... چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
مگر نه اینکه هرکس مسئول گل خودش است،
تو بگو، ریحان مسئول ریحانه بود یا ریحانه مسئول ریحان
که این شد؟
هنوز هم،
بعد از دویست و هفتاد و هشت صبح،
بهم برمیخوره.
تا ریحانه ایمان بیاره وقتی نه به ایمان قدم در مسیری میذاره،
تبعاتش جز بر گردن خودش نیست.
اشتباه کردم.
الها،
داغ گوینده خوب QG بودن را بر دل ریحانی که حق شنونده خوب بودنش را ادا میکند مگذار.